اون روز با خاله شکوه داشتن میرفتن مهد وخاله شکوه در حال آرایش وبعدش مکالمه زیر:
دخترک من : خاله شکوه فرمژه ، مژه های آدمو میکنه ؟؟؟؟
خاله شکوه : آره عزیزم.
دخترک من : پس بزار منم مژه هام نامرتب شده یه کم بکنمشون.
*******************
زبان انگلیسی عزیز دلم روز به روز رو به پیشرفت از مکالمه ی زیر خودم که خیلی حال کردم
-مونه تو بشو بنی ومن میشم مامی .
-اوکی
- بنی! دونت فوگت یو آمبللا؟(با عصبانیت وجیغ )
-حالا چرا اینقدر عصبانی هستی
-خب مگه نفهمیدی این بنی همش یه چیزشو جامیذاره با دعوا گفتم تا جانذاره .
*******************
قربونش برم الهی که زبون شیرینش ،وجود نازنینش ،موهای فرفرینش تنها بهونه ی منه واسه ادامه ی زندگی
*******************
عشق من باش
جون من باش
نذاری یه روز این دلو تهناش
ای دیبونه دوستت دارم
نمیتونم ازتو چسم بردارم
برای داشتن تو حتی واسه یه لحظه
جونم وزندگیمو بدم باست میارزه
دلم میلرزههههههههههههههههههههههههههه
( از دید من مادر :بخدا نمی ارزه باورکن تو تموم دنیای منی واگه اینو حتی واسه خودمم بخونی خوشم نمیاد )