سلام به تموم دوست جونیای خودم
ما اتفاقی رفتیم سفر وجاتون خالی خیلی خوش گذشت، سفر ما رفتش با قطار بود که اولین تجربه ی سوار قطارشدن خودمون ودخملی یکی شد.
قطار مون از قطارهای درجه یک نور بود تا دم شب راحت بودیم ولی نگذرین از وقت خواب که دمای کوپه اینقدر گرم بود که حتی من سرمایی هم مدام عرق می ریختم چه برسه به دخملی وباباییشون که فوق گرمایی هستن هرچی هم می رفتیم به مهموندار می گفتیم بی اثر بود ومدام وعده وعید که الان میایم درستش میکنیم و...نگو بخاطر اینکه هی کم وزیاد نکن درجه ی گرم رو انتخاب کردن تا راحت باشن وکسی نره بگه سرده،احتمالا از نظر اونا گرما قابل تحملتر از سرما بوده خلاصه بابایی این قسمت سفر خیلی اذیت شدش.
هتلمون بشری بود (روژین خانم می فرمودن اسم دوس دختر مهنده مامان مگه نه؟؟؟)
واقعا عالی بود از همه لحاظ مدیریت ،غذاها ،اتاقها، نظافت و...
خلاصه براتون بگم که دخملی ما میگفت : همش بمونیم اینجا تو هتل؟چرا نمیمونیم ؟
خانومی بهش کلی خوش گذشت چون تو این سفر مامان جوقم با ما بود.




نگذریم از طوطی شیرین گفتار ما :
روبه باباییش: از این به بعد به من بگین فرشته

، من در حقیقت اسمم فرشته اس.(کلا اسم فرشته رو خیلی دوست داره)




برای ...کردن من همواره اینو میگه :
قربونت برم ،عزیز دلم ،زندگیم ،همه کسم



