روژین من
روزمره های من ودخترم
درباره وبلاگ


من روژینم با اومدنم دنیای وخواسته های دو نفرو عوض کردم

____________________
آرشیو

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

خرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

____________________
مطالب اخیر

دختر ما ونگاره هاش
مدرسه
اولین گامهای آموزش رسمی
اولین نشانه های هفت سالگی
از مرگ برگشتیم
ثبت نام
محیط زیست از زبان روژینم
قند ونبات
روز همه ی مامانای مهربون مبارک
فقط برای دلم
عیدتون ،بهارتون ، نوشدن روزگارتون مبارک
عکس
تاثیرگذار
دوستی هااااااااااااااااااااااا
منطقی ترین پاسخ
شیرین ترین گفتار+عکس
فیس بوک+بازی وبلاگی
درتب+عکسسسسسسسسسسسسسسسسس
برای تو
زنده/غیرزنده(2)

____________________
نویسنده

پونه صادقی

____________________
لینک ها

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

____________________
لینک ها

درس3

درس3

درس2

درس1

معلم روژینم(خانم خطیبون عزیز)

هاله ی عزیزم

یک مادر

بزرگ مرد کوچک

تلق تولوق

آموزش نقاشی کودکان

کودک سیتی

مامان پریا

هانا جون مامی روژیا

نسترن جون

مرد کوچک من

مامی الیانا پسته

مامی مهدیس ومحمدراستین

مانی السای

لیلی جون

سحر جون

رها جون

جوجوک جون

پرستو جون

بهارسایت-مجله اینترنتی آشپزی

نشمیل جون

آنو جون

الی جون

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روژین من و آدرس rozhineman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





____________________
امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 260
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

شنبه 29 مهر 1391برچسب:,

هفته چهارم مهر ماه ارزشهای زندگی ،نظم واحترام

حتما از عنوان پست متعجب شدین نه؟

چهارشنبه ای که گذشت بچه ی من دفتر علومش رو آورده بود تا من توش یادداشت کنم.

داشتیم شام میخوردیم که عموش اومد یه کاری داشت بابابایی وقتی عمو گفت : ای جوجوکی چی داری مینویسی "احترام" .

من چون خیلی حالم خوب نبود وداشتم آش برنج میخوردم تا برم بخوابم خیلی توجه نکردم ولی وقتی رسیدم بالای سرش دیدم دخترم این عنوان بالایی رو درست با دست خط مربی کپی کرده ونوشته توی دفتر علومش عکس گرفتم وحتما عکسشو میذارم

بلافاصله براش نوشتم یه چیز دیگه ودقیقا همون رو برام نوشت از اونم عکس گرفتم واستون میذارم.

راهنمایی یا مشاوره ای داشتین خوشحال میشم برام بذارین

نمیدونم طبیعیه که نقاشی نوشته ها رو تو این سن بکشن.

سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,

جلسه مامانای آمادگی 2

دیروز جلسه ای بودم با حضور مامانای همکلاسیهای دخترم ومربیشون

چه مربی ناز ومهربونی داشتن با هرورودی یه لبخندی که چشماشم شریک لبخند لباش بود.

چه دغدغه هایی داشتن بعضی مامانامن به خودم شک کردم

مثلا یکی از مامانا میگفت بچه ی من چند روزه که شعرای خیلی بدی میخونه وهرچی بهش تذکر میدم ول کن نیست و... بعدش مامانی چندتا پسر دیگه هم موافقتشون رو اعلام کردن وهی موضوع شعرای بد تکرار شد من که خیلی کنجکاو شده بودم که این شعرای بد تو کلاس آمادگی چی میتونه باشه واینکه چطور روژین نخونده تاحالا؟؟؟

بعد از کلی پرس وجو فهمیدم همون تیکه ی چند شب پیش (در زیر مینویسمش) بوده که من وبابایی کلی هم به این موضوع خندیدیم

روژین به من: مامان بگو پله

من : پله

روژین : بغلدسیت چلهههههههههههههههه.

که البته مدیر مهد توضیحشم داد که یه ادبیات جدیده وچون براشون جالبه تکرار میکنن وبعد از مدتی فراموش میکنن وهرچی حساسیت نشون بدین بدترهههههه.

یا همون مامانه میگفت با اصرار تمام هم میگفت چرا شما (منظور مسول مهد) اجازه میدین بچه ها ی همکلاس بچه ی من تولد بگیرن ودوستاشون رو دعوت کنن بچه ی من از ظهر که با کارت دعوت اومده خونه مدام داره گریه میکنه ومن وباباشم حاضر نیستیم اجازه بدیم که بره.

اینم باز برا من جالب بود چون خودمنم جز کسایی بودم که تو تولد بچم فقط همکلاسیهاشو دعوت کرده بودم.

حالا جالب بود که هرچی مسول مهد میگفت : همینطور که شما مجازین که به بچه تون اجازه ندین بره تولد اون خانواده هم مجازن هر کی رو دلشون میخواد تولد بچه شون دعوت کنن ومن نمیتونم دخالت کنم.

بعدش برنامه هفتگی کلاسهاشون وتوضیح چگونگی نوشتن علوم وانجام پروژه های مختلفشون بود

در کل مفید بود

دونستم دخترم یه دوست صمیمی داره  که اسمش مهیا مرادی وطوری عاشقانه همو دوست دارن که افسانه جون (مربیشون) میگفت 5شنبه ها که روژین نمیاد مهیا که میاد از صبح کیفشو میگیره بغلش وهمش منتظره که باباش کی بیاد دنبالش بره خونه.

دخترما این هفته (هفته ی سوم هر ماه ) آموزش اصول خانواده رو داره که از بیاناتش پیداس این هفته مبحث احترامه

میگه : افسانه جون گفته اگه خواستین آرایش کنین از مامانتون اجازه بگیرین چون لوازم شخصی مامانتونه

دوباره میگه : افسانه جون گفته اگه از یه  وسیله دوستتون خوشتون اومد  یهو ورش ندارین از دوستتون اجازه بگیرین واونو بردارین .ازش قرض بگیرین مثل عمو مازیار

من : چطور مامانی؟؟؟؟

دخترم : همون روز که تفنگ بابایی رو قرض گرفت.

قربون اون تحلیلگر فعال ذهنت برم مامانی چقدر قشنگ مسائل رو تحلیل میکنی.

 

دوست داشتنی ترین گل همون پیدمشکیه که تو میکشی وهمیشه با چشمای بسته وفینگره جادوییت تقدیمش میکنی به بابایی

دلچسبترین آغوش همونیه که تو باز میکنی ومنو بهش دعوت میکنی.

گوش نوازترین قصه ها وحرفها همونایی هستن که تو بازگو میکنی.

شنبه 22 مهر 1391برچسب:,

عزیز دل بابایی

دخترما روز به روز بابایی تر میشه وجای بسی خوشحالیست!!!!!!!!!!!!!

دیروز مهمون داشتیم (عمو ومامان فاطی و...)

عمو مازیار موهاشو کوتاه کرده

دخترم: موهات مبارکککککککککککککککککککک(بعد با نگاه محبت آمیز بابایی : رو به بابایی موهای تو همبارک عزیزم زندگیم)

 

روبه همسر عمو مازیار : شما عروسیتون شده ؟

مریم جون : آره عزیزم

دخترم:پس چرا مارو دعوت نکردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خاله شکوه زنگ زده باهاش صحبت کنه.

گوشی رو گرفته : خوشگلم میشه بعدا خودم باهات تماس بگیرم الان دارم باب اسفنجی نیگا میکنم.


سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,

بی احترامی

افسانه جون گفته :

اگه طوری نشستین که پشتتون به کسی شده حتما ازش عذرخواهی کنین.

اگه به مامان وباباتون اسمشونو بگید عیب نداره ولی اگه به مامان بزرگ وپدربزرگتون اسمشونو صدا کنین یا حتی به دوستای اونا خاله نگین بی احترامی میشه.

شبا حتما ساعت 10بخوابین (پیرو همین موضوع من دیشب ساعت ده ونیم میگم: روژین افسانه جون گفته بود کی بخوابین.

خانومی: چیزی یادم نیست)

اگه خواستین برین تو اتاق مامان وبابا حتما قبلش دربزنین.

اگه خواستین اسباب بازی تون رو به دوستتون ندین خیلی راحت بگین نمیدم نه اینکه بشینین کف اتاق وگریه وزاری راه بندازین یا در اتاق به زور بگیرید وراهش ندین.

افسانه جون گفته ....

افسانه جون گفته...

خلاصه اش که صحبتهای ایشون آویزه گوش بچه هاس وواقعا تاثیر گذار وقابل ستایش

در ضمن دختر ما سوره والعصر رو کامل بدون غلط میخونه وحتی اونجایی که خسر داره میگه مانی مثل عمو خسرو که خونه ی مهناز جون ایناس.

*********

دیروز همراه با باران وخاله نسرین رفتیم جشنواره تاتر البته ما فقط جنگ شادیش رو مناسب بچه ها دونستیم ودر کنارش یه کوچولو پارکی هم رفتیم وصورتهای بچه ها رو هم عین دو تا پروانه ی زیبا طراحی کردن واسمون. حالا فرصت شد عکسشون رو میذارم.

 

 

یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:تازه های روژین,

قطب شمال+پ ن

یه روزی یادم میاد نه چندان دوراز حالا برای کشیدن یه گردی ودوتا نقطه وچهارتا خط کج وراست کلی ذوق کردم وتا اونجایی که یادمه حتی آدمی رو که کشیده بود دخترکم رو هنوز نگه داشتم واینجاهم فکر کنم عکسشو گذاشتم.

دیروز دختر ما چیزی شبیه تخم مرغ کشیده بود که سر وته شو دوقسمت جداکرده بود وخودش میگفت اینزا (منظور اینجا) قطب شماله واینزاهم قطبه جنوبه.

یه خونه ی اسکیمو هم کنارش کشیده بود وتوضیح میداد این خونه یخیه وخورشید رو جدا از این کره کشیده بود وتوضیحش این بود : خورشید روی کره ی زمین نیستش خورشید خودش یه کره ی جداگونه اس.

***

پی نوشت :

دخترما هر روز چیزای جدید یاد میگیره وشاید فکر کنین اینجا شکل دفتر علوم آمادگی شده ولی من چون فرصت یادداشت جای دیگه رو ندارم سعی میکنم اینجا بنویسمشون

دیشب رو به بابایی: درخت ریشه هاش توی زمینه(توی نقاشیش هم اینو کشیده بود) غذاشم کوده باید آب بهش داد تا با نورخورشید وکود وآب بزرگ بشه.

به شدت عاشق نقاشیه وجای هرکاری حاضره بشینه نقاشی بکشه.

دیروز دارم لوبیا سبز خورد میکنم اومده به من کمک میکنه ودر حین کار رو به من: الهی قربون اون دسات برم خب گفتم خسته میشی اینقد کار میکنی به خاطر همین کمکت میکنم.


 

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,

باب افسنجی

دیروز ما بعد از مدتها کانال پرشین تون رو پیدا کردیم ودخترمون کلی حال کرد.

حتی من وبابایی که داشتیم کمی مطالعه می کردیم.با یه نقاشیش که از باب افسنجی کشیده بود شوکه شدیم.

بعد یه تبلیغی داشت نشون میداد راجع به آواتار(من اتفاقی شنیدم)

چندساعت بعد میگه حیف باشه مامانی کاش باباطار نمیمرد!!!!

من : چرا مامانی (من توذهنم شاعر همدانی تبار باباطاهر بود چون قبلا هم راجع به این شخص حرف زده بود )مگه میخواست چه کار کنه

دخترکم: آخه جهانو آباد میکرد !!!!وهمه جا صلح وصفا میشد

 بعدا فهمیدم این داره آواتارو میگه (تقریبا دوساعتی از تبلیغش میگذشت منم در حین مطالعه به گوشم خورده بود)

شنبه 8 مهر 1391برچسب:,

عکس عکس عکس

 

عکسای تولد 5 سالگی گلم

اینم دخترم با دوستاش

 از چپ به راست ردیف بالا :ترمه،لعیا، باران مددی، ستایش ، باران الماسی،روژین عشق من،مهیا مرادی،هستی اسکندزاده،صدرا

ازچپ به راست ردیف پایین:غزل غلامیان ،نیلا،سپنتا،پرنیان

همون قبلیها فقط ردیف پایین :سبا آبرومندی ووستا هم اضافه شدن

 ازچپ به راست ردیف بالا: باران خاله نسرین،غزل غلامیان،هستی اسکندرزاده،رومینا حیدری،صدرا،وستا

ردیف پایین: روژین ،باران الماسی،باران سولماز جون

 اینم چهارتا عروسک خوشگلللللللللللللللللللللللللللللللل

 از چپ به راست: مهیا،ستایش ،باران وروژین

این هم باربی ما با کیک باربیش

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:,

تولدانه

روز سی شهریور ماه تولد دخترما در بهترین حالت برگزارشد.

اونم به این علت که تموم مهمونای ما بچه های همسن وسال روژینم بودند واینقدر شادی وجیغ وهورا رد وبدل شد که هیچکی گذر زمان رو نفهمید.

اینقدر به دوستام وبچه هاشون خوش گذشته بود که همشون می گفتند بچه هاشون هم این مطلبو میگفتن که چقدر تولدش خوش گذشته.

بعد از تولد خونه منفجر شده بود درحد تیم ملی.

مخصوصا اون بمبها واقعا چیز بدرد نخوریه.

دخترای خوشگل خوشگل لباس عروس های سفید

همش شور وهیجان وخدایی اگه مسول داخلی مهدرو دعوت نکرده بودم کلا تعطیل میشدیم.

هر کدوم از دوستاش که وارد مهد میشدن یه جیغ بلند به افتخارشون از سوی روژین وگاهی بقیه سرداده میشد.

 

اول از همه سبا اومد (همسایه طبقه ی بالایی)

بعدش پرنیان

بعد ستایش

دنبالش مهیا

صدرا

غزل غلامیان اولین دوست مهدکودکی دخترم

باران الماسی

باران سولماز جون

نیلا دختردوستم

باران نسرین جون

سپنتا

لعیا

هستی اسکندزاده

ترمه وشبنم

نیکی نفیسه جون

موقع آوردن کیک همصدا فریاد زدن بچه ها "عمو ،عمو"واقعا به یاد موندنی بود.

خوشگل ترین تیکه این بود که کادوی خاله نسرین وروناک جون با نسرین جون بود وایشون کمی بعد از روناک جون اومد ودخترما در کمال ... رفته بود جلوی روناک جون وپرسیده بود: پس کادوی شما چی میشه؟؟؟؟

 

قبل از هر مراسمی حتی قبل از پذیرایی ما کادوها توسط روژین ودوستاش باز شدوحتی من نتونستم ببینم کی واسش چی آورده

 

از همینجا از تموم مهمونای گلمون واسه وقتی که گذاشتن وحوصله ای که به خرج دادن وکادوهای قشنگشون متشکرم.