-روژین بیا زنگ بزنیم به خاله شکوه بهش تبریک بگیم ، امروز تولدشه
- چرا مگه حامله اسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس؟
(مکالمه با خاله شکوه در 15 اردیبهشت تولد خاله ی عزیز ومهربون)
-سلام تولدت مبارک عزیزم
-(نمیدونم خاله چی جوابشو داد)
-کیارو دعوت کرده بودی؟چی برات کادو آوردن
-(فکر کنم جواب خاله شکوه منفی بود )
-چرااااااااااااااااااااااااااااااااا پویان برات چی خریده ؟
-(بازم جواب منفی بوده)
-(اول که یه حرف نامربوط نثار پویان جون کردن، بعدش پشیمون شد) حالا من واست دوتا کادو میخرم پویانو ببخش به جای من.
*************************
هفته آینده اگه خدا بخواد عازم شمالیم(نوشهر گردهمایی ادارای)
-به مربیتون گفتی میخاویم بریم شمال؟
-آره گفتم ، اونم گفت خوش به حالتون کاش منم میبردین.
-خب تو چی گفتی مامان؟
-گفتم خب بیا با ما بریم ولی اون گفت آخه شوووووهرم اجازه نمیده ؟؟؟؟
-خب بعد
-بهش گفتم ولش کن اونو خودت بیابریم اشکال نداره.
************************
روزبه روز ارتباط پدر ودختر صمیمی تر ونزدیک تر میشه وتا جایی که اگه بابایی تو هال خوابیده باشه ومن تو اتاق خواب ترجیحش واسه خوابیدن برداشتن بالش وپتو وراهی هال شدنه .
وقتی بابایی میاد سلام وخسته نباشی که تقریبا بدون تاکید من بیان میشه وگاهی تا مشت ومال وماساژ هم پیش میره وحتی لگن حموم وپر کردن ومالیدن پاهای بابایی توش رو دوست داره انجام بده ولی تا حالا بهش مجوزی داده نشده است.